امشب،من صحنه سازی کردم.صحنه سازی از یک تصور قدیمی.صحنه سازی از چیزی که سال ها در پس ذهنم گمان داشتم اتفاق می افتد.از دور رو به لوکیشن مورد نظر نشستم.شخصیت ها را در ذهنم ساختم،حتی با لباس و شرایط تقریبا کامل.دیالوگ ها را مرور کردم. صدا...دوربین...حرکت...!
اتفاق افتاد.وقتی در سرت اتفاق بیفتد،شاید انتظار اتفاق افتادنش در واقعیت از جانت دور شود.از پسِ ذهنت برود.آزادت کند و اجازه دهد ذهنت را پس بگیری،با گفتن دیالوگ ها دلت را سبک کنی، و بلاخره رها شوی.
البته همانطور که گفتم "شاید"...