گاهی آدم انتظار اتفاقاتی که براش میوفتن رو اصلا نداره. مثلا به یکی خیلی اعتماد داری، خیلی کارا براش کردی، خیلی جاها پاش وایسادی، خیلی معرفت براش خرج کردی با اینکه حس ششمت هی بهت میگفت نکن، داری زیاده روی میکنی این آدم ارزشش رو نداره. وای به روزی که ما حس ششمون رو، صدای درونمون رو نشنویم. اما مگه تا کی میتونی خودت رو گول بزنی؟ بلاخره به جایی با خودت و واقعیت رو به رو میشی. میبینی با اینکه طرف آدم بدی نبوده، با اینکه خیلی از مشکلاتی رو که با بقیه داری با اون نداشتی، اما اونقدری که فکر میکردی هم این آدم خاص نیست. انقدر اونو برای خودت بزرگ میکنی، که خودش هم باورش میشه. مثل یه بادکنک پر از باد میشه و تو صورت خودت میترکه.
مراقب رفتارمون با خودمون باشیم. بعضیا واقعا در همین حدن که ازت پایین تر باشن و تو زیاد تحویلشون نگیری. وگرنه خیلی سریع خودشونو گم میکنن.