سیستم بیمار اداری!

خدا نکند که کارتان به اداره ها بیفتد! چنان این واحد آن واحد و این طبقه آن طبقه تان می کنند که از زندگی کردن سیر می شوید! حالا ای کاش که فقط کار به دویدن و فتح کردن تک تک طبقات آن اداره ختم شود، خدا آن روز را نیاورد که مسئول کارهایتان از شما ایرادی بگیرد و بگوید "برو فردا بیا..." اگر احیانا در کارهای اداریتان این جمله را شنیدید، بدانید که کارتان روزها و هفته ها و گاهی هم ماه ها به تعویق افتاده. 

یک سری از این سردواندن ها که کلا به کاغذ بازی معروف است. یعنی شما باید پرونده تان را در دست بگیرید، یک جفت کفش آهنین به پا کنید و از تک تک بخش هایی که در اداره موجود است مهر و امضا بگیرید. از آبدارخانه گرفته تا ریاست اداره :| 

متاسفانه دانشکده ی ما هم جزو همچین اداراتی است. از اواسط شهریور ماه ما منتظر جواب کمیسیون بودیم تا سه شنبه ی هفته قبل. سه شنبه که متوجه شدیم جواب کمیسیون آمده کوبیدیم آمدیم شمال انتخاب واحد کنیم. از قسمت بود یا حکمت یا هر چیز دیگری که اسمش را نمی دانم، ما 12 ظهر رسیدیم دانشگاه و دیدیم کارشناس آموزش برگه ی مرخصی اش در دستش است و هر چقدر از او خواهش کردیم حاضر نشد انتخاب واحدمان را انجام دهد. لطفی کرد و گفت پنجشنبه صبح بیایید. پنجشنبه صبح رفتیم دیدیم در اتاق آموزش فقط مسئول فارغ التحصیلی نشسته است. گفتیم پس کجاست این خانم؟ گفتند پدرش سکته کرده نمی آید من به جایش آمدم. که البته او هم گفت مسئولیت دارد و کار ما را انجام نداد. 

مدیر گروه مثل همیشه در راستای انجام دادن کار ما اقدام کرد و گفت با مسئولیت خودش انتخاب واحد می کند شنبه. ما هم برگشتیم تهران. شنبه تماس گرفتم ببینم به کجا رسید کارم، که کارشناس آموزش شاکی شد که تا خودت نیایی انجام نمی دهم. از مدیر گروه مشورت خواستم گفت دوشنبه صبح دانشگاه باش. دوشنبه صبح که امروز باشد من از کله ی سحر در دانشگاهم، اما امروز هم کارشناس جان مرخصی هستند...!!!

بیشتر شبیه دوربین مخفی شده. انگار من دو خیابان آن طرف تر زندگی می کنم که هی امروز برو فردا بیا برایم راه می اندازند. انگار نه انگار که من از شهر دیگری میایم.

از آنجا که هنوز خانه ای پیدا نکردیم مجبورم بروم خانه ی متین. او هم که سرکار است. پس یا باید تا برگشتنش از سرکار در دانشگاه بنشینم، یا به حرفش گوش کنم و بروم شرکت تا بعد از کارش با هم برگردیم خانه!

امیدوارم حرف هایی که خانوم ن به من گفت عملی باشد. خدایا خواهش می کنم روی حرفش بماند و همه ی درس ها را فردا به من بدهد. باور کن منم سر حرف هایم هستم.مثل همیشه هوایم را داری، باور دارم.

  • نــرگــسツ
سلام چطوری؟
مرسی عزیزم :)

والا شاهین که چن وقتی هس ازش خبر ندارم..خیلی وقته فیسبوک نرفتم ولی فک کنم هنوز مشغول خدمته..
ملیحه رو اره وبلاگ نمیاد دیگه...
فائزه رو نه خبر ندارم....

همه غیب شدن کلن :))
مرسی عزیزم💋💋
 
آره واقعا!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

خوشه پروین

سبز خواهم شد، می دانم...

㋡✖
مـن...!

مـرا که می شنـاسی؟! خـودمم...

کسـی شبیه هیچکـس!

کمـی لا به لای نوشتـه هایــم بگـردی پیـدایم میکنـی...

مهـربان،صبـور،کمـی هم بهـانه گیـر...

اگـر نوشته هایـم را بیـابی،من هـم همـان حـوالی ام...!㋡
Designed By Erfan Powered by Bayan